چون رنگ بدزدید گل از رخسارش (1031)
-
اندازه متن
+
چون رنگ بدزدید گل از رخسارش
آویخت صبا چو رهزنان بردارش
بسیار بگفت بلبل و سود نداشت
تا بو که صباا به جان دهد زنهارش
چون رنگ بدزدید گل از رخسارش
آویخت صبا چو رهزنان بردارش
بسیار بگفت بلبل و سود نداشت
تا بو که صباا به جان دهد زنهارش
در بحر صفا گداختم همچو نمک نه کفر و نه ایمان نه یقین ماند و نه شک
ای تنگ شکر از ترشان چشم بدوز آتش بزن و هرچه به جز عشق بسوز
دکان…

