آمد سحر و مراست مصحف در پیش
-
اندازه متن
+
آمد سحر و مراست مصحف در پیش
آنگاه چراغی چو چراغ دل خویش
ورد سحر اهل دلش، همره باد
یارب تو بپرهیزش از هر کم و بیش
آمد سحر و مراست مصحف در پیش
آنگاه چراغی چو چراغ دل خویش
ورد سحر اهل دلش، همره باد
یارب تو بپرهیزش از هر کم و بیش
آمد که فزاید به غم افزود و برفت دوشینه به من رویی بنمود و برفت
گویند…
بنشین به غم خود نفسی بر لب جوی می خور به تمنای بتی غاليه موی
با…