افتادم از چشم و به دامان شدمش
-
اندازه متن
+
افتادم از چشم و به دامان شدمش
آورد نظر سوی گریبان شدمش
من سیل سرشکم که چومی خواست رود
چون طره ی گیسوش پریشان شدمش
افتادم از چشم و به دامان شدمش
آورد نظر سوی گریبان شدمش
من سیل سرشکم که چومی خواست رود
چون طره ی گیسوش پریشان شدمش
گفتم همه سوختم، بگفت این باید گفتم همه ساختم، بگفت این شاید
گفتم که نه این…
گر زانکه خطاخواه شدم من که منم جز بی تو نه در راه شدم من که منم