با دل به سفر شدم پی درمانی
-
اندازه متن
+
با دل به سفر شدم پی درمانی
بردم ره از خانه سوی ویرانی
دل گفت چه می بینی؟ گفتم به رهی
مجنونی و در قفای او نادانی
با دل به سفر شدم پی درمانی
بردم ره از خانه سوی ویرانی
دل گفت چه می بینی؟ گفتم به رهی
مجنونی و در قفای او نادانی
گر زود سخن کنم و گر دیر کنم میکوشم من که در تو تاثیر کنم
من…
بس گفتم و حرف تو نیامد به لبم از گفتن خود لاجرم اندر تعبم
تو لیک…