بس گفتم و حرف تو نیامد به لبم
-
اندازه متن
+
بس گفتم و حرف تو نیامد به لبم
از گفتن خود لاجرم اندر تعبم
تو لیک نگفتی به چه روزی آیی
من نیز نگفتم به چه بگذشت شبم
بس گفتم و حرف تو نیامد به لبم
از گفتن خود لاجرم اندر تعبم
تو لیک نگفتی به چه روزی آیی
من نیز نگفتم به چه بگذشت شبم
گفتم چه قبا بر تنت آراسته است. گفتا دلت از من چه مگر خواسته است.
گفتم…
خوبان چمن به جورش از هوش شدند یاران نواگر، همه خاموش شدند
بار دگر از سردی…