بگذشتم بر چشمه ای از صحرائی
-
اندازه متن
+
بگذشتم بر چشمه ای از صحرائی
تر کردم لب با دل آتش زائی
بنگر چه مرا شد به سر از یک نم آب
افتاد گذارم بسوی دریائی
بگذشتم بر چشمه ای از صحرائی
تر کردم لب با دل آتش زائی
بنگر چه مرا شد به سر از یک نم آب
افتاد گذارم بسوی دریائی
افسانه : در شب تیره ، دیوانهای کاو دل به رنگی گریزان سپرده در دره ی سرد و خلوت نشسته…
گشتم من از تو مست، یعنی غافل شد از تو خراب خانه ام، یعنی دل
افتاد…