چون باد در آمد و ندانم چون شد
-
اندازه متن
+
چون باد در آمد و ندانم چون شد
با آتشم آمیخت مرا در خون شد
طوفان غمی گشت به خاک دل من
آبی شد و از دو چشم من بیرون شد
چون باد در آمد و ندانم چون شد
با آتشم آمیخت مرا در خون شد
طوفان غمی گشت به خاک دل من
آبی شد و از دو چشم من بیرون شد
آمد سحر و مراست مصحف در پیش آنگاه چراغی چو چراغ دل خویش
ورد سحر اهل…
حرفش همه بود مایهی آشفتن هر قصه ای از برای کمتر خفتن
گفتم ز چه با…

