گفتا چو ز من هزار تلخی بینی
-
اندازه متن
+
گفتا چو ز من هزار تلخی بینی
چون است که جز من نه کسی بگزینی
گفتم که تو عمر منی و عمر به طبع
گه تلخی بنماید و گه شیرینی
گفتا چو ز من هزار تلخی بینی
چون است که جز من نه کسی بگزینی
گفتم که تو عمر منی و عمر به طبع
گه تلخی بنماید و گه شیرینی
میگفت: مده ز سوی کوه، آوازم می آیم من خواهی دیدن بازم
بر اسب نشست و…
گفتم : نه لب است ، چشمهای از شکر است گفت : آری با دید تو هرچه دگر…