گفتم چو شبم دراز آمد چون راه
-
اندازه متن
+
گفتم چو شبم دراز آمد چون راه
گفتا چو برفت شب، ره آید کوتاه
گفتم که به کاروان گرم نشناسند
گفتا: تو به راه خویش می دار نگاه
گفتم چو شبم دراز آمد چون راه
گفتا چو برفت شب، ره آید کوتاه
گفتم که به کاروان گرم نشناسند
گفتا: تو به راه خویش می دار نگاه
خشک آمد کشتگاه من در جوار کشت همسایه. گر چه می گویند: « می گریند روی ساحل نزدیک سوگواران در…
بر دامن کوه بنگر آن ابر کبود در خرمن آتش زده اش دود اندود
یعنی که…