گفتم که بدان دهان همه شیرینی
-
اندازه متن
+
گفتم که بدان دهان همه شیرینی
حیف است زخلق در نهان بنشینی
گفتا نظر تو بود کوته در راه
سر برکنی ار ز ره مرا می بینی
گفتم که بدان دهان همه شیرینی
حیف است زخلق در نهان بنشینی
گفتا نظر تو بود کوته در راه
سر برکنی ار ز ره مرا می بینی
گفتم: به خرامیدن، بالاش نکوست. غم گفت: مرا سیه چلیپاش نکوست
عقل آمد و گفت :…
گفتم ز تو کی کار بسامان باشد؟ گفتا چه دهی که کارت آسان باشد؟
گفتم دل…