یک مرد پدید آمد بس دور اندیش
-
اندازه متن
+
یک مرد پدید آمد بس دور اندیش
مرد دگری آمد وارسته ز خویش
باری پس این معرکه دانی که چه شد؟
آزاده نداند ره خود از پس و پیش
یک مرد پدید آمد بس دور اندیش
مرد دگری آمد وارسته ز خویش
باری پس این معرکه دانی که چه شد؟
آزاده نداند ره خود از پس و پیش
بشگفت، به گل گفتم، با دست بهار ابر از ره "کالچرود" می گیرد بار.
گل گفت:…

