آکادمی شعر پلیکان

اسب‌های سفید زن‌های مهربانی هستند

- اندازه متن +

اسب‌های سفید
زن‌های مهربانی هستند
که می‌توانند بدون لباس
کنار دریا بدوند.

اسب‌های سیاه
مَردهایی که می‌توانند شیهه بکشند
مشت بزنند به آسمان
وَ نعل‌هایشان را به ستاره بدل کنند.

به صلابتِ گردن و بازوی اسب
روی شن‌ها می‌دوی،
در هر قدم
یالِ بلندت
پخش بر چهره‌ی آسمان وُ
روی شانه‌ات می‌خزد.
پخش بر چهره‌ی آسمان وُ
روی شانه‌ات می‌خزد.
پخش بر چهره‌ی آسمان وُ
ساحل برای من خاموش وُ روشن می‌شود.

دریا همیشه به جایی می‌ریزد
که سیاره‌ی زمین کمی خم شده است
وَ خورشید
از جایی بلند می‌شود
که زمین کمی قوس برداشته.

چشم در چشم خورشید
چشم‌هایت از امواج عبور می‌کنند
ابرها را می‌شکافند وُ
از افق می‌گذرند
چشم‌های تو از افق عبور می‌کنند
من در این دو آینه
نقشی از بی‌نهایت
از باد و بی‌رنگی می‌بینم
امّا باد
ادامه‌ی دامن توست
که رو به دریا ایستاده‌ای.

فرشتگانِ سفید
مرغ‌های مهاجری هستند
که در دامن تو بزرگ شده‌اند
بزرگ که شدند
از یقه‌ات پرواز کردند به سرزمینی دور
به سرزمینی سرد
که با اسب نمی‌توان رفت.

هر صبح
لباس تو در تلاقی گلوگاه
شیهه می‌کشد.
صدا می‌زند فرشتگان را

لباست را در آغوش می‌گیرم وُ
به شب فکر می‌کنم
به آوارگی ماه
ماهی که قبل از ماه شدن فرشته بود
وَ پشت هر پنجره‌ای می‌رفت
برای او دانه می‌ریختند.
حالا پشت هر پنجره‌ای برود
پرده‌ها زیبایی‌اش را حبس می‌کنند.
پنجره به پنجره دلش می‌شکند
تا خودش را برساند به تو

وَ تو
بی‌خبر از ستاره‌هایی
که از چشم‌هایش بر تنت
چکیده‌اند
بیدار می‌شوی وُ
مثل یک اسب سفید
روی شن‌ها پرواز می‌کنی.

میانگین امتیازات ۵ از ۵

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

×