این قافلهٔ عمر عجب میگذرد (66)
-
اندازه متن
+
این قافلهٔ عمر عجب میگذرد
دریاب دمی که با طرب میگذرد
ساقی غم فردای حریفان چه خوری
پیش آر پیاله را که شب میگذرد
این قافلهٔ عمر عجب میگذرد
دریاب دمی که با طرب میگذرد
ساقی غم فردای حریفان چه خوری
پیش آر پیاله را که شب میگذرد
حکایت 29: شنیدم که در ایران مَلِکی بود، و آیین او چنان بود که چون جنگی کردی سپاهی داشتی آراسته…
دهقان قضا بسی چو ما کشت و درود غم خوردن بیهوده نمیدارد سود
پر کن…