بر مفرش خاک، خفتگان میبینم (125)
-
اندازه متن
+
بر مفرش خاک، خفتگان میبینم
در زیرِ زمین، نهفتگان میبینم
چندان که به صحرای عدم مینگرم
ناآمدگان و رفتگان میبینم
بر مفرش خاک، خفتگان میبینم
در زیرِ زمین، نهفتگان میبینم
چندان که به صحرای عدم مینگرم
ناآمدگان و رفتگان میبینم
گر آمدنم به خود بُدی، نآمدمی ور نیز شدن به من بُدی، کی شدمی؟
بِه…
چون عهده نمیشود کسی فردا را
حالی خوش دار این دل پر سودا را
می نوش…

