مشنو سخن از زمانه ساز آمدگان (146)

مشنو سخن از زمانه ساز آمدگان
می خواه مروق به طراز آمدگان

رفتند یکان یکان فراز آمدگان
کس می‌ندهد نشان ز بازآمدگان

می خوردن و گرد نیکوان گردیدن (147)

می خوردن و گرد نیکوان گردیدن
به زان‌ که به زرق زاهدی ورزیدن

گر عاشق و مست دوزخی خواهد بود
پس روی بهشت کس نخواهد دیدن

نتوان دل شاد را به غم فرسودن (148)

نتوان دل شاد را به غم فرسودن
وقت خوش خود بسنگ محنت سودن

کس غیب چه داند که چه خواهد بودن
می باید و معشوق و به کام آسودن

آن قصر که با چرخ همی‌زد پهلو (149)

آن قصر که با چرخ همی‌زد پهلو
بر درگه آن شهان نهادندی رو

دیدیم که بر کنگره‌اش فاخته‌ای
بنشسته همی‌گفت که کوکو کوکو

از آمدن و رفتن ما سودی کو؟ (150)

از آمدن و رفتن ما سودی کو؟
وز تار امید عمر ما پودی کو؟

چندین سر و پای نازنینان جهان
می‌سوزد و خاک می‌شود دودی کو؟ش

از آمدن و رفتن ما سودی کو؟ (150)

از آمدن و رفتن ما سودی کو؟
وز تار امید عمر ما پودی کو؟

چندین سر و پای نازنینان جهان
می‌سوزد و خاک می‌شود دودی کو؟

از تن چو برفت جان پاک من و تو (151)

از تن چو برفت جان پاک من و تو
خشتی دو نهند بر مغاک من و تو

و آنگاه برای خشت گور دگران
در کالبدی کشند خاک من و تو

می‌ خور که فلک بهر هلاک من و تو (152)

می‌ خور که فلک بهر هلاک من و تو
قصدی دارد به جان پاک من و تو

در سبزه نشین و می روشن می‌خور
کاین سبزه بسی دمد ز خاک من و تو

از هر چه به جز می است کوتاهی به (153)

از هر چه به جز می است کوتاهی به
می هم ز کف بتان خرگاهی به

مستی و قلندری و گمراهی به
یک جرعه می ز ماه تا ماهی به

بنگر ز صبا دامن گل چاک شده (154)

بنگر ز صبا دامن گل چاک شده
بلبل ز جمال گل طربناک شده

در سایه گل نشین که بسیار این گل
در خاک فرو ریزد و ما خاک شده