از سوز غم تو آتشی میطلبم (1132)
-
اندازه متن
+
از سوز غم تو آتشی میطلبم
وز خاک در تو مفرشی میطلبم
از ناخوشی خویش به جان آمدهام
از حضرت تو وقت خوشی میطلبم
از سوز غم تو آتشی میطلبم
وز خاک در تو مفرشی میطلبم
از ناخوشی خویش به جان آمدهام
از حضرت تو وقت خوشی میطلبم
چو یکی ساغر مردی ز خم یار برآرم دو جهان را و نهان را همه از کار برآرم
…
هَمرَنگِ جَماعَت شو تا لذتِ جان بینی دَر کویِ خَرابات آ تا دُردکشان بینی
دَرکش قَدحِ…