آکادمی شعر پلیکان

از چشمه جان ره شد در خانه هر مسکین (1881)

- اندازه متن +

از چشمه جان ره شد در خانه هر مسکین
ماننده کاریزی بی‌تیشه و بی‌میتین

دل روی سوی جان کرد کای عاشق و ای پردرد
بر روزن دلبر رو در خانه خود منشین

ای خواجه سودایی می باش تو صحرایی
در گلشن شادی رو منگر به غم غمگین

چون پوست بود این دل چون آتش باشد غم
وین پوست از آن آتش چون سفره بود پرچین

چون دیده دل از غم پرخاک شود ای غم
تبریز کجا یابی با حضرت شمس الدین

میانگین امتیازات ۵ از ۵

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

×