استاد مرا بگفتم اندر مستی (1678)
-
اندازه متن
+
استاد مرا بگفتم اندر مستی
کگاهم کن ز نیستی و هستی
او داد مرا جواب و گفتا که برو
گر رنج ز خلق دور داری رستی
استاد مرا بگفتم اندر مستی
کگاهم کن ز نیستی و هستی
او داد مرا جواب و گفتا که برو
گر رنج ز خلق دور داری رستی
ای دل چون آهنت بوده چو آیینهای آینه با جان من مونس دیرینهای
در دل آیینه…
گستاخ مکن تو ناکسان را در چشم میار این خسان را
درزی دزدی چو یافت فرصت…

