ای باده تو باشی که همه داد کنی (1707)
-
اندازه متن
+
ای باده تو باشی که همه داد کنی
صد بنده به یک صبوح آزاد کنی
چشمم به تو روشنست همچون خورشید
هم در تو گریزم که توام شاد کنی
ای باده تو باشی که همه داد کنی
صد بنده به یک صبوح آزاد کنی
چشمم به تو روشنست همچون خورشید
هم در تو گریزم که توام شاد کنی
دل را ز من بپوشی یعنی که من ندانم خط را کنی مسلسل یعنی که من نخوانم
ای خورده مرا جگر برای دگران دانم که همین کنی برای دگران
من باد رهی بدم…