ای باد سحر تو از سر نیکوئی (1706)
-
اندازه متن
+
ای باد سحر تو از سر نیکوئی
شاید که حکایتم به آن مه گوئی
نی نی غلطم گرت بدوره بودی
پس گرد جهان دگر کرا میجوئی
ای باد سحر تو از سر نیکوئی
شاید که حکایتم به آن مه گوئی
نی نی غلطم گرت بدوره بودی
پس گرد جهان دگر کرا میجوئی
بر شکرت جمع مگسها چراست نکته لاحول مگسران کجاست
هر نظری بر رخ او راست نیست…
آن عشق مجرد سوی صحرا میتاخت دیدش دل من ز کر و فرش بشناخت
با خود…

