ای دل تو بگو هستم چون ماهی بر تابه (2323)
کپی نوشته
کپی شد
کپی لینک
کپی شد
۱۴۰۴/۰۶/۱۳
-
اندازه متن
+
ای دل تو بگو هستم چون ماهی بر تابه
کاستیزه همیگیرد او را مگر از لابه
نی نی تو بنال ای دل زیرا که من مسکین
بیصورت او هستم چون صورت گرمابه
شد خانه چو زندانم شب خواب نمیدانم
تا او نشود با من همخانه و همخوابه
حسن تو و عشق من در شهر شده شهره
برداشته هر مطرب آن بر دف و شبابه
ای در هوست غرقه هم صوفی و هم خرقه
هم بنده بیچاره هم خواجه نسابه
در میان پرده خون عشق را گلزارها (132)
در میان پرده خون عشق را گلزارها عاشقان را با جمال عشق بیچون کارها
عقل گوید…
مولانا 
