جامی که بگیرم میش انوار بود (617)
-
اندازه متن
+
جامی که بگیرم میش انوار بود
بیتی که بگویم همه اسرار بود
در هر طرفی که بنگرد دیدهٔ من
بیپرده مرا ضیاء دلدار بود
جامی که بگیرم میش انوار بود
بیتی که بگویم همه اسرار بود
در هر طرفی که بنگرد دیدهٔ من
بیپرده مرا ضیاء دلدار بود
اگر یار مرا از من غم و سودا نبایستی مرا صد در دکان بودی مرا صد عقل و…
چراغ عالم افروزم نمیتابد چنین روشن عجب این عیب از چشم است یا از نو یا روزن