جانا تبش عشق به غایت برسید (618)
-
اندازه متن
+
جانا تبش عشق به غایت برسید
از شوق تو کارم به شکایت برسید
ارزانکه نخواهی که بنالم سحری
دریاب که هنگام عنایت برسید
جانا تبش عشق به غایت برسید
از شوق تو کارم به شکایت برسید
ارزانکه نخواهی که بنالم سحری
دریاب که هنگام عنایت برسید
این چه کژطبعی بود که صد هزاران غم خوریم جمع مستان را بخوان تا بادهها با هم خوریم
…
ای قوم که برتر از مه و مهتابید از هستی آب و گل چرا میتابید
ای…