چون میدانی که از نکوئی دورم (1210)
-
اندازه متن
+
چون میدانی که از نکوئی دورم
گر بگریزم ز نیکوان معذورم
او همچو عصا کش است و من نابینا
من گام به خود نمیزنم مأمورم
چون میدانی که از نکوئی دورم
گر بگریزم ز نیکوان معذورم
او همچو عصا کش است و من نابینا
من گام به خود نمیزنم مأمورم
خوشدلم از یار همچنانک تو دیدی جان پرانوار همچنانک تو دیدی
از چمن یار صد روان…
حال ما بیآن مه زیبا مپرس آنچ رفت از عشق او بر ما مپرس
زیر و…

