خائیدن آن لب که چشیدی شکرش (1032)
-
اندازه متن
+
خائیدن آن لب که چشیدی شکرش
مالیدن دستی که کشیدی بسرش
نگذارد آنکه او به جان و جگرش
آب حیوان همی رسد از اثرش
خائیدن آن لب که چشیدی شکرش
مالیدن دستی که کشیدی بسرش
نگذارد آنکه او به جان و جگرش
آب حیوان همی رسد از اثرش
گر دیو و پری حارس باتیغ و سپر باشد چون حکم خدا آید آن زیر و زبر باشد
…
چون دید مرا مست بهم برزد دست گفتا که شکست توبه بازآمد مست
چون شیشه گریست…