دل آمد و گفت هست سوداش دراز (952)
-
اندازه متن
+
دل آمد و گفت هست سوداش دراز
شب آمد و گفت زلف زیباش دراز
سرو آمد و گفت قد و بالاش دراز
او عمر عزیز ماست گو باش دراز
دل آمد و گفت هست سوداش دراز
شب آمد و گفت زلف زیباش دراز
سرو آمد و گفت قد و بالاش دراز
او عمر عزیز ماست گو باش دراز
امروز حریف عشق بانگی زد فاش گر اوباشی جز بر اوباش مباش
دی نیست شده است…
توبه من درست نیست خموش من بیتوبه را به کس مفروش
بندهٔ عیبناک را بمران رحمت خویش…

