دوشینه مرا گذاشتی خوش خفتی (1878)
-
اندازه متن
+
دوشینه مرا گذاشتی خوش خفتی
امشب به دغل به هر سویی میافتی
گفتم که مرا تا به قیامت جفتی
گو آن سخنی که وقت مستی گفتی
دوشینه مرا گذاشتی خوش خفتی
امشب به دغل به هر سویی میافتی
گفتم که مرا تا به قیامت جفتی
گو آن سخنی که وقت مستی گفتی
در عهد و وفا چنانکه دلدار منست خون باریدن بروز و شب کار منست
او یار…
اول که رخم زرد و دلم پرخون بود هم خرقه و همراه دلم مجنون بود
آن…

