دوش آمده بود از سر لطفی یارم (1232)
کپی نوشته
کپی شد
کپی لینک
کپی شد
۱۴۰۴/۰۵/۱۱
-
اندازه متن
+
دوش آمده بود از سر لطفی یارم
شب را گفتم فاش مکن اسرارم
شب گفت پس و پیش نگه کن آخر
خورشید تو داری ز کجا صبح آرم
به مبارکی و شادی بستان ز عشق جامی (2834)
به مبارکی و شادی بستان ز عشق جامی که ندا کند شرابش که کجاست تلخکامی
چه…
مولانا 
