آکادمی شعر پلیکان

شنو پندی ز من ای یار خوش کیش (1237)

- اندازه متن +

شنو پندی ز من ای یار خوش کیش
به خون دل برآید کار درویش

یقین می‌دان مجیب و مستجابست
دعای سوخته درویش دل ریش

چو آن سلطان بی‌چون را بدیدی
غنی گشتی رهیدی از کم و بیش

چو اسماعیل قربان شو در این عشق
ولی را بنده شو گر نیستی میش

چو پختی در هوای شمس تبریز
از این خامان بیهوده میندیش

میانگین امتیازات ۵ از ۵

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

×