هر شب که ز سودای تو نوبت بزنند (845)
-
اندازه متن
+
هر شب که ز سودای تو نوبت بزنند
آن شب همه جان شوند هرجا که تنند
در چادر شب چه دختران دارد عشق
گر غم آید سبلت و ریشش بکنند
هر شب که ز سودای تو نوبت بزنند
آن شب همه جان شوند هرجا که تنند
در چادر شب چه دختران دارد عشق
گر غم آید سبلت و ریشش بکنند
تو بمال گوش بربط که عظیم کاهل است او بشکن خمار را سر که سر همه شکست او
…
رستم از این نفْس و هوا زنده بلا مرده بلا زنده و مرده وطنم نیست به جز فضل…

