پرورد به ناز و نعمت آن دوست مرا (32)
-
اندازه متن
+
پرورد به ناز و نعمت آن دوست مرا
بردوخت مرقع از رگ و از پوست مرا
تن خرقه و اندر او دل ما صوفی
عالم همه خانقاه و شیخ اوست مرا
پرورد به ناز و نعمت آن دوست مرا
بردوخت مرقع از رگ و از پوست مرا
تن خرقه و اندر او دل ما صوفی
عالم همه خانقاه و شیخ اوست مرا
از دل رفته نشان میآید بوی آن جان و جهان میآید
نعره و غلغله آن مستان…
ما را بس و ما را بس و ما بس کردیم ما پشت بروی یار ناکس کردیم

