گفتم صنمی شدی که جان را وطنی (1936)
-
اندازه متن
+
گفتم صنمی شدی که جان را وطنی
گفتا که حدیث جان مکن گر ز منی
گفتم که به تیغ حجتم چند زنی
گفتا که هنوز عاشق خویشتنی
گفتم صنمی شدی که جان را وطنی
گفتا که حدیث جان مکن گر ز منی
گفتم که به تیغ حجتم چند زنی
گفتا که هنوز عاشق خویشتنی
به من نگر که منم مونس تو اندر گور در آن شبی که کنی از دکان و خانه…
دلدار مرا گفت ز هر دلداری گر بوسه خری بوسه ز من خر باری
گفتم که…