گفتم سگ نفس را مگر پیر کنم (1294)
-
اندازه متن
+
گفتم سگ نفس را مگر پیر کنم
در گردن او ز توبه زنجیر کنم
زنجیر دران شود چو بیند مردار
با این سگ هار من چه تدبیر کنم
گفتم سگ نفس را مگر پیر کنم
در گردن او ز توبه زنجیر کنم
زنجیر دران شود چو بیند مردار
با این سگ هار من چه تدبیر کنم
ز قند یار تا شاخی نخایم نماز شام روزه کی گشایم
نمیدانم کجا می روید آن…
ای گوهر خدایی آیینه معانی هر دم ز تاب رویت بر عرش ارمغانی
عرش از خدای…