گم باد سَری که آن سَران را پا نیست (395)
-
اندازه متن
+
گم باد سَری که آن سَران را پا نیست
وان دل که بجان غرقهٔ این سودا نیست
گفتند در این میان نگنجد موئی
من موی شدم از آن مرا گنجانیست
گم باد سَری که آن سَران را پا نیست
وان دل که بجان غرقهٔ این سودا نیست
گفتند در این میان نگنجد موئی
من موی شدم از آن مرا گنجانیست
تا شمع تو افروخت پروانه شدم با صبر ز دیدن تو بیگانه شدم
در روی تو…