با کدام باران باز خواهی گشت؟
کپی نوشته
کپی شد
کپی لینک
کپی شد
۱۴۰۳/۰۸/۲۰
-
اندازه متن
+
بیدار شدم
حفرهای در کنارم دراز کشیده بود
به آشپزخانه رفتم
حفرهای داشت چای دم میکرد
حفرهای با مهربانی
مرا صبح به خیر میگفت
تو نرفتهای
تو تکهتکه شدهای
و هر تکهات
حفرهای تاریک و کوچک است
حفرهها روی هم جمع میشوند
مثل سنگریزههایی که کوه را میسازند
امروز گودالی در خانه دارم
که از کوههای شهر بلندتر است
نیستی
و نبودنت آنقدر عمیق شده
که انگار آفتاب بخارت کرده باشد
از پنجره خیابان را نگاه میکنم
با کدام باران
با کدام باران باز خواهی گشت؟
همچون جنازهی ببری در حالِ تجزیه
همچون جنازهی ببری در حالِ تجزیه کنارت دراز کشیدهام و ضربِ انگشتانت را بر سینهام میشمارم در خانه برف میبارد…
پوریا پلیکان 
