لکهی سیاهی از حقیقت
-
اندازه متن
+
لکهی سیاهی از حقیقت
دور سرم میچرخید
آن را در شیشهای انداختم
صبح که بیدار شدم
واقعیت به دیوارههای شیشه پاشیده بود
لکهی سیاهی از حقیقت
دور سرم میچرخید
آن را در شیشهای انداختم
صبح که بیدار شدم
واقعیت به دیوارههای شیشه پاشیده بود
یه عمره کز کردیم توو این خونه پیش همیم اما جدا از هم خونه شده یه کشتی سوراخ…
شعر مرا برای کوه زمزمه کن انعکاسش آواز داوود خواهد بود. من تکه تکه آینههای جهان را روی واژههایم چسباندهام…

