آکادمی پلیکان

چو آید ز پی دشمنِ جان‌ستان (24-3)

- اندازه متن +

دست‌و‌پا‌بریده‌ای هزارپایی بکُشت. صاحب‌دلی بر او گذر کرد و گفت: سُبْحٰان‌َالله! با هزار پایْ که داشت چون اجلش فرا‌رسید از بی‌دست‌و‌پایی گریختن نتوانست

چو آید ز پی دشمنِ جان‌ستان
ببندد اجل پایِ اسبِ دوان

در آن دم که دشمن پیاپی رسید
کمانِ کیانی نشاید کشید

قالب‌های-شعر-فارسی-آموزش-کامل-از-قصیده-تا-نیمایی
ثبت و انتشار آثار ادبی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

×