آکادمی شعر پلیکان

ای گرفتارِ پای بندِ عیال (32-2)

- اندازه متن +

یکی از پادشاهان عابدی را پرسید که عِیالان داشت: اوقاتِ عزیز چگونه می‌گذرد؟ گفت: همه شب در مناجات و سحر در دعایِ حاجات و همه روز در بند اِخراجات.
ملِک را مضمونِ اشارتِ عابد معلوم گشت. فرمود تا وجهِ کَفافِ وی معیّن دارند و بارِ عِیال از دلِ او برخیزد

ای گرفتارِ پای بندِ عیال
دیگر آسودگی مبند خیال

غمِ فرزند و نان و جامه و قوت
بازت آرد ز سیر در مَلَکوت

همه روز اتّفاق می‌سازم
که به شب با خدای پردازم

شب چو عَقدِ نماز می‌بندم
چه خورد بامداد فرزندم؟

میانگین امتیازات ۳ از ۵

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

×