افتادم از چشم و به دامان شدمش
-
اندازه متن
+
افتادم از چشم و به دامان شدمش
آورد نظر سوی گریبان شدمش
من سیل سرشکم که چومی خواست رود
چون طره ی گیسوش پریشان شدمش
افتادم از چشم و به دامان شدمش
آورد نظر سوی گریبان شدمش
من سیل سرشکم که چومی خواست رود
چون طره ی گیسوش پریشان شدمش
چوک و چوک!... گم کرده راهش در شب تاریک شبپرهی ساحل نزدیک دم به دم می کوبدم بر پشت شیشه.…
گفتی که حریف من نخواهی بودن با حكم من است هر گره بگشودن
گفتم بروم گفت…