آکادمی شعر پلیکان

موسی آمد در مناجات آن سحر (162-3)

- اندازه متن +

بخش ۱۶۲ – دعاکردن موسی آن شخص را تا بایمان رود از دنیا

 

 

موسی آمد در مناجات آن سحر
کای خدا ایمان ازو مستان مبر

پادشاهی کن برو بخشا که او
سهو کرد و خیره‌رویی و غلو

گفتمش این علم نه درخورد تست
دفع پندارید گفتم را و سست

دست را بر اژدها آنکس زند
که عصا را دستش اژدرها کند

سر غیب آن را سزد آموختن
که ز گفتن لب تواند دوختن

درخور دریا نشد جز مرغ آب
فهم کن والله اعلم بالصواب

او به دریا رفت و مرغ‌آبی نبود
گشت غرقه دست گیرش ای ودود

میانگین امتیازات ۵ از ۵

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

×