اصلشان بَد بود آن اهل سبا (120-3)
کپی نوشته
کپی شد
کپی لینک
کپی شد
۱۴۰۴/۰۴/۲۰
-
اندازه متن
+
بخش ۱۲۰ – صفت خرمی شهر اهل سبا و ناشکری ایشان
اصلشان بَد بود آن اهل سبا
میرمیدندی ز اسبابِ لقا
دادشان چندان ضیاع و باغ و راغ
از چپ و از راست از بهر فراغ
بس که میافتاد از پُری ثمار
تنگ میشد معبرِ ره، بر گذار
آن نثار میوه، ره را میگرفت
از پُریِ میوه، رهرو در شگفت
سَلّه بر سر در درختستانشان
پُر شدی ناخواست از میوهفشان
باد آن میوه فشاندی نَه کسی
پُر شدی زان میوه دامنها بسی
خوشههای زفت تا زیر آمده
بر سَر و روی رونده میزده
مَرد گلخنتاب از پُری زر
بسته بودی در میان زرین کمر
سگ کُلیچه کوفتی در زیر پا
تخمه بودی گرگ صحرا از نوا
گشته آمن شهر و ده از دزد و گرگ
بُز نترسیدی هم از گرگ سترگ
گر بگویم شرح نعمتهای قوم
که زیادت میشد آن یوماً بِیَوم
مانع آید از سخنهای مهم
انبیا بردند امرِ فَاستَقِم
به خدا میل ندارم نه به چرب و نه به شیرین (1983)
به خدا میل ندارم نه به چرب و نه به شیرین نه بدان کیسه پرزر نه بدین کاسه…
مولانا 
