بامدادان آمدند آن مادران (66-3)
کپی نوشته
کپی شد
کپی لینک
کپی شد
۱۴۰۴/۰۴/۲۲
-
اندازه متن
+
بخش ۶۶ – رفتن مادران کودکان به عیادت اوستاد
بامدادان آمدند آن مادران
خفته استا همچو بیمار گران
هم عرق کرده ز بسیاری لحاف
سر ببسته رو کشیده در سجاف
آه آهی میکند آهسته او
جملگان گشتند هم لا حولگو
خیر باشد اوستاد این درد سر
جان تو ما را نبودست زین خبر
گفت من هم بیخبر بودم ازین
آگهم مادر غران کردند هین
من بُدم غافل بهشغلِ قال و قیل
بود در باطن چنین رنجی ثقیل
چون بهجِد مشغول باشد آدمی
او ز دید رنج خود باشد عمی
از زنان مصر یوسف شد سمر
که ز مشغولی بشد زیشان خبر
پاره پاره کرده ساعدهای خویش
روح واله که نه پس بیند نه پیش
ای بسا مرد شجاع اندر حراب
که ببرد دست یا پایش ضراب
او همان دست آورد در گیر و دار
بر گمان آنک هست او بر قرار
خود ببیند دست رفته در ضرر
خون ازو بسیار رفته بیخبر
امروز خوش است دل که تو دوش (1238)
امروز خوش است دل که تو دوش خون دل ما بخوردهای نوش
ای دوش نموده روی…
مولانا 
