شه شبانگه باز آمد شادمان (29-3)
کپی نوشته
کپی شد
کپی لینک
کپی شد
۱۴۰۴/۰۴/۲۲
-
اندازه متن
+
بخش ۲۹ – بازگشتن فرعون از میدان به شهر شاد بتفریق بنی اسرائیل از زنانشان در شب حمل
شه شبانگه باز آمد شادمان
کامشبان حملست و دورند از زنان
خازنش عمران هم اندر خدمتش
هم به شهر آمد قرین صحبتش
گفت ای عمران برین در خسپ تو
هین مرو سوی زن و صحبت مجو
گفت خسپم هم برین درگاه تو
هیچ نندیشم به جز دلخواه تو
بود عمران هم ز اسرائیلیان
لیک مر فرعون را دل بود و جان
کی گمان بردی که او عصیان کند
آنک خوف جان فرعون آن کند
چه دانی تو که در باطن چه شاهی همنشین دارم (1426)
چه دانی تو که در باطن چه شاهی همنشین دارم رخ زرین من منگر که پای آهنین دارم
…
مولانا 
