از گنج قدم شدیم ویرانهٔ او (1535)
-
اندازه متن
+
از گنج قدم شدیم ویرانهٔ او
ز افسانهٔ او شدیم افسانهٔ او
آوخ که ز پیمان و ز پیمانهٔ او
کس خانهٔ خود نداند از خانهٔ او
از گنج قدم شدیم ویرانهٔ او
ز افسانهٔ او شدیم افسانهٔ او
آوخ که ز پیمان و ز پیمانهٔ او
کس خانهٔ خود نداند از خانهٔ او
به حق روی تو که من چنین رویی ندیدستم چه مانی تو بدان صورت که از مردم شنیدستم
…
چنان مستم چنان مستم من امروز که پیروزه نمیدانم ز پیروز
به هر ره راهبر هشیار…

