سیمرغ و کیمیا و مقام قلندری (3006)
کپی نوشته
کپی شد
کپی لینک
کپی شد
۱۴۰۴/۰۶/۴
-
اندازه متن
+
سیمرغ و کیمیا و مقام قلندری
وصف قلندرست و قلندر از او بری
گویی قلندرم من و این دل پذیر نیست
زیرا که آفریده نباشد قلندری
دام و دم قلندر بیچون بود مقیم
خالیست از کفایت و معنی داوری
از خود به خود چه جویی چون سر به سر توی
چون آب در سبویی کلّی ز کلّ پری
از خود به خود سفر کن در راه عاشقی
وین قصه مختصر کن ای دوست یک سری
نی بیم و نی امید نه طاعت نه معصیت
نی بنده نی خدای نه وصف مجاوری
عجزست و قدرتست و خدایی و بندگی
بیرون ز جمله آمد این ره چو بنگری
راه قلندری ز خدایی برون بود
در بندگی نیاید و نه در پیمبری
زینهار تا نلافد هر عاشق از گزاف
کس را نشد مسلم این راه و ره بری
کیست که او بنده رای تو نیست (507)
کیست که او بنده رای تو نیست کیست که او مست لقای تو نیست
غصه کشی…
مولانا 
