آکادمی پلیکان

بخوردم از کف دلبر شرابی (2645)

- اندازه متن +

بخوردم از کف دلبر شرابی
شدم معمور و در صورت خرابی

گزیدم آتش پنهان پنهان
کز او اندر رخم پیداست تابی

هزاران نکته در عالم بگفتم
ز عشق و هیچ نشنیدم جوابی

گهی سوزد دلم گه خام گردد
به مانند دلم نبود کبابی

مرا آن مه یکی شکلی نموده‌ست
که سیصد مه نبیند آن به خوابی

منم غرقه به بحر انگبینی
که زنبور از کفش یابد لعابی

بهشت اندر رهش کمتر حجابی
خرد پیش مهش کمتر سحابی

جهان را جمله آب صاف می‌بین
که ماهی می‌درخشد اندر آبی

اگر با شمس تبریزی نشینی
از آن مه بر تو تابد ماهتابی

قالب‌های-شعر-فارسی-آموزش-کامل-از-قصیده-تا-نیمایی
ثبت و انتشار آثار ادبی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

×