آکادمی پلیکان

ای خیره نظر در جو پیش آ و بخور آبی (2580)

- اندازه متن +

ای خیره نظر در جو پیش آ و بخور آبی
بیهوده چه می‌گردی بر آب چو دولابی

صحراست پر از شکر دریاست پر از گوهر
یک جو نبری زین دو بی‌کوشش و اسبابی

گر مرد تماشایی چون دیده بنگشایی
بگشادن چشم ارزد تا بانی مهتابی

محراب بسی دیدی در وی بنگنجیدی
اندر نظر حربی بشکافد محرابی

ما تشنه و هر جانب یک چشمه حیوانی
ما طامع و پیش و پس دریا کف وهابی

ره چیست میان ما جز نقص عیان ما
کو پرده میان ما جز چشم گران خوابی

شش نور همی‌بارد زان ابر که حق آرد
جسمت مثل بامی هر حس تو میزانی

شش چشمه پیوسته می‌گردد شب بسته
زان سوش روان کرده آن فاتح ابوابی

خورشید و قمر گاهی شب افتد در چاهی
بیرون کشدش زان چه بی‌آلت و قلابی

صد صنعت سلطانی دارد ز تو پنهانی
زیرا که ضعیفی تو بی‌طاقت و بی‌تابی

این مفرش و آن کیوان افلاک ورای آن
بر کف خدا لرزان ماننده سیمابی

دریا چو چنان باشد کف درخور آن باشد
اندر صفتش خاطر هست احول و کذابی

بگریزد عقل و جان از هیبت آن سلطان
چون دیو که بگریزد از عمر خطابی

بکری برمد از شو معشوق جهانش او
از جان عزیز خود بیگانه و صخابی

ره داده به دام خود صد زاغ پی بازی
چون باز به دام آمد برداشته مضرابی

خاموش که آن اسعد این را به از این گوید
بی‌صفقه صفاقی بی‌شرفه دبابی

قالب‌های-شعر-فارسی-آموزش-کامل-از-قصیده-تا-نیمایی
ثبت و انتشار آثار ادبی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

×