آکادمی پلیکان

بیامد عید ای ساقی عنایت را نمی‌دانی (2507)

- اندازه متن +

بیامد عید ای ساقی عنایت را نمی‌دانی
غلامانند سلطان را بیارا بزم سلطانی

منم مخمور و مست تو قدح خواهم ز دست تو
قدح از دست تو خوشتر که می جان است و تو جانی

بیا ساقی کم آزارم که من از خویش بیزارم
بنه بر دست آن شیشه به قانون پری خوانی

چنان کن شیشه را ساده که گوید خود منم باده
به حق خویشی ای ساقی که بی‌خویشم تو بنشانی

به عشق و جست و جوی تو سبو بردم به جوی تو
بحمدالله که دانستم که ما را خود تو جویانی

تو خواهم کز نکوکاری سبو را نیک پر داری
از آن می‌های روحانی وزان خم‌های پنهانی

میی اندر سرم کردی و دیگر وعده‌ام کردی
به جان پاکت ای ساقی که پیمان را نگردانی

که ساقی الستی تو قرار جان مستی تو
در خیبر شکستی تو به بازوی مسلمانی

قالب‌های-شعر-فارسی-آموزش-کامل-از-قصیده-تا-نیمایی
ثبت و انتشار آثار ادبی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

×