آکادمی پلیکان

در دل خیالش زان بود تا تو به هر سو ننگری (2450)

- اندازه متن +

در دل خیالش زان بود تا تو به هر سو ننگری
و آن لطف بی‌حد زان کند تا هیچ از حد نگذری

با صوفیان صاف دین در وجد گردی همنشین
گر پای در بیرون نهی زین خانقاه شش دری

داری دری پنهان صفت شش در مجو و شش جهت
پنهان دری که هر شبی زان در همی‌بیرون پری

چون می‌پری بر پای تو رشته خیالی بسته‌اند
تا واکشندت صبحدم تا برنپری یک سری

بازآ به زندان رحم تا خلقتت کامل شدن
هست این جهان همچون رحم این جمله خون زان می‌خوری

جان را چو بررویید پر شد بیضه تن را شکست
جان جعفر طیار شد تا می‌نماید جعفری

قالب‌های-شعر-فارسی-آموزش-کامل-از-قصیده-تا-نیمایی
ثبت و انتشار آثار ادبی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

×