یار خود را خواب دیدم ای برادر دوش من (1962)
کپی نوشته
کپی شد
کپی لینک
کپی شد
۱۴۰۴/۰۶/۱۷
-
اندازه متن
+
یار خود را خواب دیدم ای برادر دوش من
بر کنار چشمه خفته در میان نسترن
حلقه کرده دست بسته حوریان بر گرد او
از یکی سو لاله زار و از یکی سو یاسمن
باد می زد نرم نرمک بر کنار زلف او
بوی مشک و بوی عنبر می رسید از هر شکن
مست شد باد و ربود آن زلف را از روی یار
چون چراغ روشنی کز وی تو برگیری لگن
ز اول این خواب گفتم من که هم آهسته باش
صبر کن تا باخود آیم یک زمان تو دم مزن
یکی دودی پدید آمد سحرگاهی به هامونی (2550)
یکی دودی پدید آمد سحرگاهی به هامونی دل عشاق چون آتش تن عشاق کانونی
بیا بخرام…
مولانا 
